• خانه 
  • ارتباط با نویسنده 
  • ورود 
  • ارتباط با نویسنده 

میلاد عقیله بنی هاشم مبارک

25 بهمن 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

 

 

   لحظه موعود فرا می رسد و فصل سبز زندگی اسوه صبر و نجابت و غنچه قداست علی و زهرا علیها السلام در گهواره سبز زمین، با بهار خنده اش آغاز می شود.خانه زهرا و علی (ع) فانوس باران اشک شادی می شود.پیام آور عشق محمدی در گوش طفل اذان و در قلبش ترانه محبت زمزمه می کند پیکی آسمانی، نام او را از عرش می آورد و او ” زینب” می شود. نخستین سراینده غزل صبر و بردباری ، زینت و مونس تنهایی پدر و سنگ صبور غربت زهرا ، همنوا با مظلومیت حسن و خطبه خوان رشادت حسین و شهامت عباس ، همدم لحظه های بی کسی و مرهم زخمهای دلواپسی کبوتران پرو بال شکسته کربلا. زینب است و بانوی همیشه نجیب تاریخ.

 

 

 نظر دهید »

ولادت حضرت زینب(س) مبارک باد

25 بهمن 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

 نظر دهید »

تقدیم به حضرت رضا (علیه السلام)

15 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

تمام ثانيه ‏هايم غريب مي‏گذرند
كبوتر دل من آشيانه مي‏خواهد
چه سخت مي‏گذرد لحظه‏ هاي دل تنگي‏
دلم براي پريدن بهانه مي‏خواهد

ضريح دست شما را هزار و چندين بار
به پلك‏ هاي خودم بي دليل مي‏بندم‏
اگر قبول كني رد اشك‏ هايم را
براي ديدن رويت دخيل مي‏ بندم‏

تمام بغض دلم آب مي‏شود وقتي‏
ستاره ‏هاي حرم را ز دور مي ‏بينم‏
و اشك‏ هاي دلم را به پات مي‏ريزم‏
از آستان نگاه تو بوسه مي‏چينم‏

منم كه بين « منم » ها هنوز درگيرم‏
دلم خوش است كه پر مي‏كشم به صحن شما
هميشه منتظرم تا مسافرت بشوم‏
تو را صدا كنم از دور : يا امام رضا (ع)

 

 1 نظر

تقدیم به امام حسن مجتبي ‏عليه السلام‏

15 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا


نگاهت وسعت سبز زمين است‏
دلت آيينه ی اهل يقين است‏
خدا در وسعت دستت چه ديده است‏
كه بخشش با قدم ‏هايت عجين است ؟
از آن زخمي كه احساس تو برداشت‏
هزاران لخته باور بر زمين است‏
در اين عصر پر از تيغ تغافل‏
دوباره غربتت گوشه نشين است‏
خدا با چشم‏ هايت هم‏ نشين بود
كه درد و داغ شيعه آتشين است

 نظر دهید »

مرثیه خورشید

15 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

تازيانه ‏هاي زخمي باد بر سنگ ، ياد آور شلاق‏ هايي است كه بر سينه بلال ‏ها فرود مي‏آمد ، آن هم به جرم مظلوميت ؛ زماني كه هواي سمّي عربستان ، هيچ بهاري را به ياد شقايق ‏ها نمي‏آورد . به ياد آر سوزش گريه ‏هاي زنان قبيله كه كودكان خود را به جرم بي گناهي ، به تيرگي خاك مي‏سپردند و گريه ‏هاي مردان قبيله ، كه جگر گوشه‏ هاي خود را با قساوت تمام ، زير خروارها خاك پنهان مي‏كردند و نمي‏ديدند گل خنده‏ هاي كودكانشان را كه پژمرده مي‏شد .
تازيانه ‏هاي زخم خورده بر همان سنگ‏ هايي سيلي مي‏زد كه دقيقاً تا شصت و سه سالِ پيش ، « قدسيه » نام گرفته بود . خدايان سنگي كه بر روي طاقچه ‏ها ، خداي اهالي مي‏شدند ، اگرچه با زورِ تازيانه . غافل از آن‏كه روزي ، تبر به دستِ يتيمي ، خاكستر آن ‏ها را در اعماق تاريخ ، فسيل خواهد كرد .
ياد آور اوج مظلوميت ياسرها و سميه‏ ها كه تنها و تنها ، به جرم حقيقت گويي و انزجار از افكار موهومِ بولهب ‏ها و بوجهل ‏ها ، به چهار ميخ كشيده شدند . از آن زمان بود كه ديگر نه مردي به زنده به گور شدن دخترش افتخار مي‏كرد و نه زني چونان اشتران قبيله ، زر خريد زراندوزان و ملعبه شهوت‏ رانان قبيله قرار مي‏گرفت .
شصت و سه سالي كه طلايه خورشيد نبوت ، انجماد جهالت را در چشم عصبيت جاهلي آب كرده بود و باران رحمت ، تار هاي تنيده خرافه را از گوشه گوشه شهر رُفته بود . سال ‏هايي كه شيشه عُمر خدايان سنگي مكّه ، به سنگ ابرمرد تاريخ ، همان پيام آور طليعه ‏هاي اميد ، اصابت كرده بود و طلسم ديوهاي لات و هُبَل و عُزّي‏ به دست تواناي او طنين « اللَّه اكبر » ش باطل شده بود .
و حالا بعد از شصت و سه سال ، مكه ، با تمام غرورش ، توان سرپا ايستادن ندارد و مرغ‏ هاي آسمان - از حنجره درد - غروب را به مرثيه نشسته ‏اند . كوچه‏ هاي هميشه مظلوم بني هاشم ، چشم به راه آشناي هر شبشان هستند ؛ مثل يتيماني كه مدّتي است چشم به چارچوب در دوخته‏ اند ، به اشتياق ديدار مهربان‏ ترين پدر دنيا ؛ غافل از آن كه خانه وحي ، لحظات سختي را پشت سر مي‏گذارد و آسمان مكه ، در غم بي سابقه‏ اي فرو رفته است .
شايد در هيچ باوري نگنجد كه از همان لحظه كه رسول‏ صلي الله عليه وآله و سلم ، جام اَلَست را سر كشيد ، عدالت را خانه نشين كردند و مردم ، به عصر جاهليت برگشتند و منبر پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم ، تبديل شد به تخته پاره ‏هايي كه بوزينه ‏هاي ابوسفيان از آن بالا مي‏رفتند . كاش رسول‏ صلي الله عليه وآله و سلم زنده بود و مي ‏ديد ابوذر كه از شدّت سجده و طاعت ، پيشاني ‏اش پينه بسته بود ، در چه شرايطي جان داد !
كاش بود و غصب فدك را مي‏ديد ؛ خانه ‏نشيني علي را ، مظلوميت حسن را ، تن پاره پاره حسين را و …
و از همان لحظه ، مردم به عصر جاهليت برگشتند .

 1 نظر

دیگه چند روز بیشتر به آخر ماه صفر نمونده =وداع

15 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

دیگه چند روز بیشتر به آخر ماه صفر نمونده ؛ حرف دلم اینه : ختم ماه صفر به شهادت سه معصوم – پیامبر اعظم و حضرت مجتبی و امام رضا علیهم السلام – شاید برای این باشه که اونایی که هنوز دستشون خالیه و اونایی که اصلا یادشون رفته بوده که خدا ، روی چه سکوی پرتاب با عظمتی قرارشون داده بوده ، تلنگر بخورن و برای اینکه از اونایی که دو مااااه ، مشغول استفاده بودند عقب نیفتن ، سفره ی بی سابقه ای از رحمت و کرامت خودش رو پهن می کنه . خوشا به حال اونایی که به مصداق کلام امیر المومنین علی علیه السلام که فرمود : « بادر الفرصه » فرصت رو غنیمت دونستن و استفاده کردن و خوشا به حال اونایی که فرصت رو غنیمت می دونن و استفاده می برن.

 نظر دهید »

زیارت ارباب

10 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

 نظر دهید »

اربعین

10 آذر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

 نظر دهید »

عواقب قضا شدن نماز صبح

30 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا


از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق وروزیشان تنگ است؟ فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.

 

مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام.

امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشه.

آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.

امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.

امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟

وآن شخص به شرح ماجرا پرداخت.

پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد ، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.

از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟

فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.

همچنین مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد.

فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»

منبع:فرهنگ نیوز

 4 نظر

روایت کربلا از زبان دختر سه ساله

26 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

 

صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه

آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.

صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.

زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.

مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.

کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی  نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.

من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.

اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.

دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.

می‌گویند من رقیّه‌ام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.

من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.

خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.

خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.

چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.

می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.

پی نوشت ها:

1.        اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.2.        در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.

منبع:سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

 نظر دهید »

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)

26 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

نام‌گذاري حضرت رقيه (ع)

رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است. گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين (ع) كمتر به چشم مي‏خورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اينكه ايشان همان فاطمه بنت الحسين (ع) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (ع) دو اسم داشته‏اند و امكان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتب تاريخي آمده است: «در ميان كودكان امام حسين (ع) دختر كوچكي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (ع) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مي‏داشتند، هر فرزند دختري كه خدا به ايشان مي‏داد، نامش را فاطمه مي‏گذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (ع) وي را علي مي‏ناميد.»

اسيري حضرت رقيه(ع)
حضرت رقيه در واقعه عاشورا حدود سه يا چهار سال سن داشت كه بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بني‌هاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت.
اما داستان شهادت حضرت رقيه (ع). از درون خرابه‌هاي شام، صداي كودكي به گوش مي‌رسيد. همه آنهايي كه در ميان اسرا بودند، خوب مي‌دانستند كه اين صداي رقيه، دختر كوچك امام حسين (ع) است. او حالا از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي‌گرفت. انگار كه خواب پدرش را ديده بود. يزيد دستور داد سر امام حسين (ع) را به دختر كوچك نشان دهند و او را ساكت كنند، اما وقتي حضرت رقيه (ع) و امام حسين ع باز هم به هم رسيدند، اتفاق جانسوزي افتاد.

منبع: خبرگذاری فارس

 

 نظر دهید »

آیا قاتلان امام حسین(ع) مجاهد بودند که در لعن آنها می‌گوییم: «اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین»؟!

23 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

پرسش
با توجه به بار مثبت واژه «جاهد»، آیا عبارت اللهم العن … العصابة التی جاهدت الحسین در زیارت عاشورا صحیح است؟ آیا عبارت حاربت الحسین جایگزین بهتری نیست؟

پاسخ اجمالی
رخی معتقدند استفاده از واژگان «جاهدت» برای دشمنان امام حسین(ع) صحیح نیست زیرا واژه «جهاد» در جنگ با اهل حق مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، بلکه همیشه جنگ با اهل باطل را «جهاد» می‌خوانیم و به منابعی استناد می‌کنند که در ارتباط با این فراز از زیارت عاشورا: «اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْن‏»، بجای کلمه «جَاهَدَت» از واژگان «حَارَبَت» استفاده کرده است: «اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی حَارَبَتِ الْحُسَیْن‏».[1]
در تحلیل این نظر باید گفت که هرچند شاید بتوان با کمی اغماض این مطلب را – آن هم از نگاه عرف - در ارتباط با خود واژه «جهاد» پذیرفت، اما لزوماً هر واژه‌ای که از ریشه «جهد» استخراج می‌شود (مانند جاهدت) اینگونه نیست که مفهومی مقدس از آن برداشت شود چنان‌که در قرآن کریم، تلاش والدین برای گمراه کردن فرزندشان نیز با واژگانی از ریشه «جهد» بیان شده است: «وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُم».[2]
«جهاد» از «جهد» به معنای «سختی» و «مشقّت» است.[3] «جاهدت العدوّ»؛ یعنى در جنگ با دشمن مشقّت را بر خود هموار کردم.[4] این معنا و مفهوم هم در بعد مثبت و هم در بعد منفى به کار گرفته مى‌شود. البته، از آن‌جا که در جنگ نهایت تلاش همراه با مشقت و سختی وجود دارد، این واژه در جنگ و نبرد هم به کار مى‌رود؛ لذا ممکن است واژه‌هاى جهاد و مجاهده در فرهنگ قرآن و روایات همیشه در جنگ اهل حق با باطل کاربرد داشته باشد، ولى این بدان معنا نیست که اگر «جاهد» در معناى اصلى خود، یعنى «تلاش» به کار رفت، حتماً باید در جهت مثبت باشد.
بهترین دلیل بر این سخن مواردی است که استعمال «جاهد» در قرآن به معناى تلاش در جهت منفى است که بدان اشاره کردیم.
بنابر این در عبارت موجود در زیارات هم واژه «جاهدت» می‌تواند صحیح باشد و هم واژه «حاربت» و تا حد زیادی معنای آن دو نیز به هم نزدیک است. بر این اساس جمله «اللّهم العن العصابة الّتی جاهدت الحسین…» به معنای جهاد مقدس نیست تا کاربرد آن در مورد دشمنان امام حسین(ع) ابهام‌آمیز باشد بلکه این واژگان، بازگو کننده تلاش آن گروه ستم‌کار در برابر سیدالشهدا است و معنایش این است که، خداوندا، لعنت فرست بر کسانی که تمام تلاش خویش را در برابر سیدالشهدا و براى کشتن آن‌حضرت به کار گرفتند. و این معنا از «جاهدت» درست است و مشکلى ندارد.

[1].‏ ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق، مصحح، امینی، عبد الحسین، ص 178، نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ اول، 1356ش.
[2]. عنکبوت، 8.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 208، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏2، ص 55، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.

 

 نظر دهید »

عرض تسلیت..

17 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصّه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه می کنی؟
ܓ✿ شهادت امام سجاد مظلوم، بزرگترین حافظ پیام کربلا تسلیت باد ܓ✿
ܓ✿یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ
یا حُجَّهَ اللّهِ عَلی
ܓ✿خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ
ܓ✿یَدَیْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِܓ✿ܓ✿

 نظر دهید »

آداب عزاداری

16 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

 نظر دهید »

امر به معروف امام حسین (ع)

05 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

امام حسین (ع) پس از طلب اصلاح در امت جدش ،امر به معروف و نهی از منکر را از جمله اهداف قیام خود معرفی می کند:” و اینکه امر به معروف و نهی از منکر کنم.” مفهوم امر به معروف و نهی از منکر روشن است ولی چه تفاوتی میان امربه معروفی که در کتابهای فقهی آمده و شرایط خاصی دارد با امر به معروفی که امام حسین (ع)می فرمود و بدان عمل می کرد وجود دارد.این چگونه امر به معروفی است که باید برای تحقق آن دست زن و فرزند خود را گرفت و در بیابانی بی آب و علف ،با کسانی که به امر به معروف توجه نکرده اند جنگید و کشته شد ؟ در کتابهای فقهی برای امر به معروف و نهی از منکر شرایطی ذکر شده است که که انسان خوف ضرر نداشته باشد در صورتی که امام حسین (ع) با یقین به ضرر، امر به معروف کرد.شرایط حاکم بر جامعه ی عصر امام حسین (ع) طوری بود که: احکام قطعی اسلام ترک می شد،حدود الهی تعطیل شده بود و کسی که از سوی معاویه کاندیدای خلافت بر مسلمانان شده بود همواره شراب می خورد و به این کار تظاهر می کرد او سگ باز و میمون باز بود و همه مردم از این ویژگی او آگاه بودند. در چنین اوضاعی احکام اسلامی،یکی پس از دیگری انکار می شد و برای اندک مخالفتی با حکومت،به آسانی خون مسلمانان بر زمین می ریخت. نهی از منکر و موعظه نیز سودی نداشت از همین روی بود که امام حسین (ع) فرمود:"وقتی که مردم به حاکمی مثل یزید مبتلا شوند باید فاتحه ی اسلام را خواند.” البته در اواخر دوران حکومت معاویه نیز جز ظواهر محدودی، از اسلام چیزی باقی نمانده بود ولی وضع به گونه ای نبود که حاکمان بتوانند به راحتی به گناه تظاهر کنند و مردم نیز خاموش بمانند.در چنین اوضاعی که امر به معروف و نهی از منکر بی تاثیر است چه باید کرد؟ به روایت جابر، امام باقر (ع) فرموده است:” در این هنگام با آنها جهاد کنید تا به امر خدا گردن نهند.”

برگرفته از کتاب آذرخش کربلا..آیت الله مصباح یزدی


 نظر دهید »

لحظات آخرحیات امام سجاد(ع)

04 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

درباره آخرین لحظات زندگی حضرت امام سجاد علیه السلام چند روایت وجود دارد:

1- ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:

چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:

پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود از ظلم به کسی که بر علم تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

2- از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است که امام سجاد علیه السلام در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:

حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه ی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.

سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد:

پس چه خوب است اجر عاملین. و از دنیا رفت.

3- و در روایت دیگری آمده است:

امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود:

قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید.بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

منبع: سایت تبیان

 نظر دهید »

سخنان آتشين امام سجاد (عليه السلام ) با كوفيان

04 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسين فرزند همان حسين هستم كه در كنار رود فرات ، با كينه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا كردند بى اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!

من فرزند كسى هستم كه حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اويم كه دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهايى و بى ياورى - بى آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند. و البته اين گونه شهادت، - شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت - افتخار ماست !

هان ، اى مردم ، اى كوفيان !

شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در نامه هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!

واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده ايد! چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!

پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم ) را با كدام رو و با كدام چشم نگاه خواهيد كرد.

او به شما خواهد گفت : شما خاندان مراكشتيد، حرمتم را شكستيد، بنابراين از امت من نخواهيد بود.

سخنان امام سجاد (عليه السلام ) كه به اينجا انجاميد، صداى كوفيان به گريه بلند شد، وجدان هاى خفته براى چندمين بار بيدار شدند. كوفيان به ملامت و سرزنش خويش پرداختند! امام سجاد (عليه السلام ) به سخنان ادامه داد و فرمود:

خداى رحمت كند كسى را كه : رهنمودهاى مرا بپذيرد و سفارش هاى مرا كه در راستاى رضاى الهى و درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت (عليه السلام ) اوست رعايت كند چه اين كه رسول خدا براى ما الگويى شايسته بود.

كوفيان يك صدا فرياد بر آوردند:

اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماييم بى اين كه از اين پس ، روى بگردانيم و نافرمانى كنيم ! اكنون با كسى كه به جنگ شما برخيزد خواهيم جنگيد. و با كسى كه در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهيم داشت .ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهيم گرفت .

امام سجاد (عليه السلام ) در پاسخ كوفيان فرمود:

هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد.

اى خيانت پيشگان مكار! ميان شما و آرمان هايى كه اظهار مى داريد فاصله ها و موانع ، بسيار است . آيا مى خواهيد همان جفا و پيمان شكنى كه با پدران و من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد!

نه به خدا سوگند! هنوز جراحت هاى گذشته اى كه از شما بر تن داريم ، اليتام نيافته است . همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد در حالى كه خاندانش در كنار او بودند.

داغ هاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم اميرمؤ منان فراموش نشده است .طعم تلخ مصيبت ها هنوز در كامم هست و غم ها در گسترده سينه ام موج مى زند. در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست. تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه عزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد!

امام سجاد (عليه السلام ) در پايان اين سخنان كه آتش ندامت و حسرت را درجان كوفيان برافروخت و مهربى اعتبارى و بى وفايى را براى هميشه بر پيشانى آنان زد، اندوه عميق خويش را با اين شعرها اظهار كرد و بر التهاب قلب ها افزود:

لا غرو اءن قتل الحسين و شيخه       قد كان خيرا من حسين و اءكرما

فلا تفرحوا يا اءهل كوفة بالذى       اصيب حسين كان ذلك اءعظما

قتيل بشط النهر نفسى فداؤ ه          جزاء الذى اءراده نار جهنما

يعنى : اگر حسين (عليه السلام ) كشته شد، چندان شگفت نيست .

در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست. تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه عزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد!

چرا كه پدرش با همه آن ارزش ها و كرامت هاى برتر نيز قبل از او به شهادت رسيد. اى كوفيان ! با آنچه نسبت به حسين روا داشتند، شادمان نباشيد. واقعه اى عظيم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى كسانى است كه او را به شهادت رساندند.

- امام سجاد( عليه السلام) جمال نيايش گران، احمد ترابي


 نظر دهید »

اولين مجلس عزاى حسين(ع)

03 آبان 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

از عصر عاشورا زينب تجلى مى‏كند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئيس قافله اوست چون يگانه مرد زين العابدين(سلام الله عليه)است كه در اين وقت‏به شدت مريض است و احتياج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلى پسر زياد كه از جنس ذكور اولاد حسين هيچ كس نبايد باقى بماند،چند بار حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند ولى بعد خودشان گفتند:«انه لما به‏» (1) اين خودش دارد مى‏ميرد.و اين هم خودش يك حكمت و مصلحت‏خدايى بود كه حضرت امام زين العابدين بدين وسيله زنده بماند و نسل مقدس حسين بن على باقى بماند.يكى از كارهاى زينب پرستارى امام زين العابدين است.

در عصر روز يازدهم اسرا را آوردند و بر مركبهايى(شتر يا قاطر يا هر دو)كه پالانهاى چوبين داشتند سوار كردند و مقيد بودند كه اسرا پارچه‏اى روى پالانها نگذارند،براى اينكه زجر بكشند.

بعد اهل بيت‏خواهشى كردند كه پذيرفته شد.آن خواهش اين بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسين‏» (2) گفتند:شما را به خدا حالا كه ما را از اينجا مى‏بريد،ما را از قتلگاه حسين عبور بدهيد براى اينكه مى‏خواهيم براى آخرين بار با عزيزان خودمان خدا حافظى كرده باشيم.در ميان اسرا تنها امام زين العابدين بودند كه به علت‏بيمارى،پاهاى مباركشان را زير شكم مركب بسته بودند،ديگران روى مركب آزاد بودند.

وقتى كه به قتلگاه رسيدند،همه بى اختيار خودشان را از روى مركبها به روى زمين انداختند.زينب(سلام الله عليها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله مى‏رساند،آن را به يك وضعى مى‏بيند كه تا آن وقت نديده بود:بدنى مى‏بيند بى سر و بى لباس،با اين بدن معاشقه مى‏كند و سخن مى‏گويد:«بابى المهموم حتى قضى،بابى العطشان حتى مضى‏» (3) .آنچنان دلسوز ناله كرد كه‏«فابكت و الله كل عدو و صديق‏» (4) يعنى كارى كرد كه اشك دشمن جارى شد،دوست و دشمن به گريه در آمدند.

مجلس عزاى حسين را براى اولين بار زينب ساخت.ولى در عين حال از وظايف خودش غافل نيست.پرستارى زين العابدين به عهده اوست،نگاه كرد به زين العابدين،ديد حضرت كه چشمش به اين وضع افتاده آنچنان ناراحت است كانه مى‏خواهد قالب تهى كند، فورا بدن ابا عبد الله را رها كرد و آمد سراغ زين العابدين:«يا بن اخى!»پسر برادر!چرا تو را در حالى مى‏بينم كه مى‏خواهد روح تو از بدنت پرواز كند؟فرمود: عمه جان!چطور مى‏توانم بدنهاى عزيزان خودمان را ببينم و ناراحت نباشم؟زينب در همين شرايط شروع مى‏كند به تسليت‏خاطر دادن به زين العابدين.

ام ايمن زن بسيار مجلله‏اى است كه ظاهرا كنيز خديجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پيغمبر و مورد احترام پيغمبر بوده است،كسى است كه از پيغمبر حديث روايت مى‏كند.اين پير زن سالها در خانه پيغمبر بود.روايتى از پيغمبر را براى زينب نقل كرده بود ولى چون روايت‏ خانوادگى بود يعنى مربوط به سرنوشت اين خانواده در آينده بود،زينب يك روز در اواخر عمر على عليه السلام براى اينكه مطمئن بشود كه آنچه ام ايمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:يا ابا!من حديثى اينچنين از ام ايمن شنيده‏ام،مى‏خواهم يك بار هم از شما بشنوم تا ببينم آيا همين طور است؟همه را عرض كرد.پدرش تاييد كرد و فرمود:درست گفته ام ايمن، همين طور است.

زينب در آن شرايط اين حديث را براى امام زين العابدين روايت مى‏كند.در اين حديث آمده است اين قضيه فلسفه‏اى دارد،مبادا در اين شرايط خيال كنيد كه حسين كشته شد و از بين رفت.پسر برادر!از جد ما چنين روايت‏شده است كه حسين عليه السلام همين جا،كه اكنون جسد او را مى‏بينى،بدون اينكه كفنى داشته باشد دفن مى‏شود و همين جا،قبر حسين،مطاف خواهد شد.

بر سر تربت ما چون گذرى همت‏خواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود

آينده را كه اينجا كعبه اهل خلوص خواهد بود،زينب براى امام زين العابدين روايت مى‏كند.بعد از ظهر مثل امروزى را-كه يازدهم بود-عمر سعد با لشكريان خودش براى دفن كردن اجساد كثيف افراد خود در كربلا ماند.ولى بدنهاى اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حركت دادند(مثل امشب كه شب دوازدهم است)،يكسره از كربلا تا كوفه كه تقريبا دوازده فرسخ است.ترتيب كار را اينچنين داده بودند كه روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شيپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خيال خودشان آخرين ضربت را به خاندان پيغمبر بزنند.

اينها را حركت دادند و بردند در حالى كه زينب شايد از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهاى مقدس را قبلا بريده بودند.تقريبا دو ساعت‏بعد از طلوع آفتاب در حالى كه اسرا را وارد كوفه مى‏كردند دستور دادند سرهاى مقدس را به استقبال آنها ببرند كه با يكديگر بيايند.وضع عجيبى است غير قابل توصيف!دم دروازه كوفه(دختر على،دختر فاطمه اينجا تجلى مى‏كند)اين زن با شخصيت كه در عين حال زن باقى ماند و گرانبها،خطابه‏اى مى‏خواند.راويان چنين نقل كرده‏اند كه در يك موقع خاصى زينب موقعيت را تشخيص داد:«و قد او مات‏»دختر على يك اشاره كرد.

عبارت تاريخ اين است:«و قد او مات الى الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس و سكنت الاجراس‏» (5) يعنى در آن هياهو و غلغله كه اگر دهل مى‏زدند صدايش به جايى نمى‏رسيد،گويى نفسها در سينه‏ها حبس و صداى زنگها و هياهوها خاموش گشت،مركبها هم ايستادند(آمدها كه مى‏ايستادند،قهرا مركبها هم مى‏ايستادند).

خطبه‏اى خواند.راوى گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6) .اين‏«خفره‏»خيلى ارزش دارد.«خفره‏»يعنى زن با حيا.اين زن نيامد مثل يك زن بى حيا حرف بزند.زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القاء كرد.در عين حال دشمن مى‏گويد:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»يعنى آن حياى زنانگى از او پيدا بود.شجاعت على با حياى زنانگى در هم آميخته بود.

در كوفه كه بيست‏سال پيش على عليه السلام خليفه بود و در حدود پنج‏سال خلافت‏خود خطابه‏هاى زيادى خوانده بود،هنوز در ميان مردم خطبه خواندن على عليه السلام ضرب المثل بود.راوى گفت:گويى سخن على از دهان زينب مى‏ريزد،گويى كه على زنده شده و سخن او از دهان زينب مى‏ريزد،مى‏گويد وقتى حرفهاى زينب-كه مفصل هم نيست،ده دوازده سطر بيشتر نيست-تمام شد،مردم را ديدم كه همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و مى‏گزيدند.

اين است نقش زن به شكلى كه اسلام مى‏خواهد،شخصيت در عين حيا،عفاف،عفت،پاكى و حريم.تاريخ كربلا به اين دليل مذكر-مؤنث است كه در ساختن آن،هم جنس مذكر عامل مؤثرى است ولى در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.اين تاريخ به دست اين دو جنس ساخته شد.

و لا حول و لا قوة الا بالله

پى‏نوشت‏ها:

1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.

2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظير اين عبارت در مقتل الحسين مقرم، ص‏396 و مقتل الحسين خوارزمى،ج 2/ص‏39 آمده است كه تماما از حميد بن مسلم روايت مى‏كنند.

3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص‏59.

5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.

كتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 406

نويسنده: شهيد مطهرى

 نظر دهید »

ماهیّت قیام حسینی

28 مهر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

اگر نهضتی را هم بخواهیم بشناسیم، ماهیّتش را بخواهیم بدست آوریم؛ ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم تا آنها را نشناسیم ماهیّت این نهضت را نمی شناسیم (شناخت علل فاعلی). بعد باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهائی، چه عملیّاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیّاتی که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟

نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار

یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین(ع) مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار (یک عمل ناآگاهانه و حساب ـ نظیر انفجارهائی که برای برخی از انسانها پیدا می شود بطوریکه در شرایطی قرار می کیرد که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند، ولا یکمرتبه می بیند ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه که حتّی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید) بود؟ اسلام، به انقلاب انفجاری ذرّه ای معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است. جریان امام حسین(ع) نیز یک کار ناآگاهانه و یا یک انقلاب انفجاری نبود! گفته های خود امام حسین(ع) ـ که نه تنها از آغاز این نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود ـ، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است و …. نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده، انقلاب است امّا نه انفجار. انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجاری.    انتخاب و آزادی  از جمله خصوصیّات امام حسین(ع) این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمی دهد که قیامشان حالت انفجاری داشته باشد؟ چرا که امام (ع) در هر فرصتی می خواهداصحابش را به بهانه ای مرخّص بکند. هی به آنها می گوید :آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیّه خطر دارد. حتّی در شب عاشورا نیز با زبان خاصّی با آنها صحبت می کند:

” من اصحابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همه ی شما تشکّر می کنم ، از همه تانممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و….”

امام (ع) همه راه ها را نیز نشان می دهد؛ تاریکی شب، برداشتن بیعت از دوش اصحابشان و … ، یعنی فقط آ زادی و انتخاب. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهء دشمن یا دوست بکند، امام(ع) را انتخاب کنید. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد.

ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت   قیام امام حسین(ع) از آن پدیده های چند ماهیّتی است، چون عوامل مختلفی در آن تأثیر داشته است. مثلاً یک نهضت می تواند ماهیّت عکس العملی داشته باشد، یهنی صرفاً عکس العمل باشد؛ می تواند ماهیّت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیّت عکس العملی داشته باشد، می تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان.
یکی از عواملی که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اوّلین عامل است: عامل تقاضای بیعت(با یزید) است، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنّتی است که برا ی اوّلین بار به وسیلهء معاویه می خواست پایه گذاری شود. در اینجا آنها از امام حسین(ع) بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه شان یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین(ع)  نیز عکس العمل نشان می دهد، یک عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم.
عمل امام حسین (ع) عملی منفی، امّا از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعهء خویش مواجه می شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی “تقوا".     ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت  عامل دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیّت نهضت حسینی از آن نظر، ماهیّت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی.

معاویه از دنیا می رود. مردم کوفه ای که در بیست سال قبل از این حادثه، لااقل پنج سال علی(ع) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعالیم و تربیت علی(ع) به کلی از میان نرفته است ( البتّه خیلی تصفیه شده اند، بسیاری از سران، بزرگان و مردان اینها: حُجر بن عُدی ها، عَمرو بن حمق خُزاعی ها، رُشَید هَجَری ها و میثم تَمّارها ار از میان برده اند برای اینکه این شهر را از اندیشه و فکر علی، از احساسات به نفع علی خالی بکنند؛ ولی باز هنوز اثر این تعلیمات هست) تا معاویه می میرد، به خود می آیند، دور همدیگر جمع می شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد، نباید گذاشت فرصت به پسرش یزید برسد، ما حسین بن علی داریم، امام بر حقّ ما حسین بن علی است، ما الآن باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامی بکنیم. “کوفه” اصلاً اردوگاه بوده است، از اوّل هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطّاب ساخته شد، قبلاً “حیره” بود. این شهر را سعد وقّاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند و در واقع همان اردو، در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قویترین شهرهای عالم بود.
مردم این شهر از امام حسین(ع) دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه می رسدکه بعضی از این نامه ها راچند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در جمع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته اند.
اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیّت عملش، ماهیّت تعاون. یهنی مسلمانانی قیام کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اگر هجده هزار نامهء مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکّه ( و بخصوص به مکّه) نزد امام حسین(ع)  و ایشان جواب مثبت نمی داد، تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که اگر رفته بود، ریشهء یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود؛ کوفه اردوگاه مسلمین با مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی (ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی بزرگ کرده و  بیوه هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی در گوش مردم این شهر است، امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می رفت در دنیای اسلام انقلاب می شد و …،

اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می کتد که همینکه آنها می کویند ما آماده ایم، امام می گوید من آماده هستم.

برگرفته از کتاب حماسهء حسینی، اثر: متفکّر شهید استاد مطهّری

 

 نظر دهید »

برادرزاده شيرين سخن

27 مهر 1394 توسط مدرسه علمیه نجمیه ازنا

حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، شب عاشورا، امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما كشته خواهيد شد، قاسم نزد عمويش آمد و عرض كرد:«عمو جان من هم فردا كشته مى‏شوم؟».

امام او را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟

«كيف الموت عندك‏»

قاسم جواب داد:

«احلى من العسل‏»: «از عسل شيرين‏تر است‏».

امام به او فرمود: تو بعد از بلاى عظيم كشته مى‏شوى و عبدالله شيرخوار هم شهيد مى‏شود … (1)

روز عاشورا قاسم خود را آماده جنگ كرد، به حضور امام حسين عليه السلام براى اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتى با هم گريه كردند، سپس قاسم اجازه طلبيد، امام به او اجازه نمى‏داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مكرر طلب اجازه كرد، امام عليه السلام به او اجازه داد، او در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود، غمگين به نظر مى‏رسيد به ميدان تاخت و چنين رجز مى‏خواند:

ان تنكرونى فانا بن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن

: «اگر مرا نمى‏شناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد».

حمله سخت بر دشمن كرد و با آن سن كم سه نفر يا بيشتر از دشمن را كشت.

حميد بن مسلم كه از سربازان عمر سعد بود نقل مى‏كند: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهره‏اش مانند نيمه قرص ماه مى‏درخشيد، شمشيرى بدست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد.

عمرو بن سعد ازدى گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر اين نوجوان حمله كنم، گفتم: عجبا! تو به اين نوجوان چه كار دارى سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمى‏كنم، بگذار همانها كه او را احاطه كرده و با او مى‏جنگند كار او را تمام كنند.

عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من بايد بر او يورش برم، و جهان را بر او سخت گيرم، آنحضرت كه مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در كمين او قرار گرفت و چنان شمشير بر سر مبارك قاسم زد كه سر او شكافته شد و قاسم به صورت بر روى زمين افتا، فرياد زد: «يا عماه!» (عمو جان به دادم برس).

وقتى كه صداى قاسم به گوش امام رسيد، آنحضرت مانند عقابى كه از بالا به زير آيد، صفها را شكافت و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله كرد تا عمر بن سعد ازدى رسيد، شمشير به سوى او وارد كرد، او دستش را به پيش آورد و از آرنج قطع گرديد، آن ملعون نعره كشيد، دشمن براى نجات او حمله كردند، در همين ميان پيكر نازنين قاسم زير سم ستوران قرار گرفت، وقتى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام حسين در بالين قاسم است و آن نوجوان در حال جان كندن است. و پاى خود را بر زمين مى‏سايد و روحش آماده پرواز به سوى بهشت است.

امام فرمود:

«عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك‏».

:«سوگند به خدا بر عمويت‏سخت است كه او را بخوانى، به تو جواب ندهد، يا اگر جواب دهد به حال تو سودى نداشته باشد».

پى‏نوشت:

1- الوقايع و الحوادث ج 3 / ص 62.

راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 150

نمايندگى ولى فقيه در سپاه

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مدرسه علمیه نجمیه ازنا

مدرسه علمیه نجمیه شهرستان ازنا در سال 1390 تاسیس شد ...
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تابلو اعلانات
  • تصاویر حوزه نجمیه
  • اخلاق
  • اهل بیت
  • سیاسی
  • اعتقادی
  • شهدا
  • مهدویت
  • خانواده
  • قرآن
  • نهج البلاغه
  • علما
  • احکام
  • علمی
  • طلبگی
  • ولایت
  • مناسبت ها
  • احادیث
  • نماز
  • داستانک
  • مراسم های مدرسه
  • ساعت فرهنگی مدرسه
  • جشنواره علامه حلی
  • پژوهشی
    • فراخوان ها
    • جشنواره علامه حلی
  • ازنا
  • اخبار حوزه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس