حرف دل
من تو را می خوانم ای پناه بی پناهان و ای تنها امید نا امیدان من تو را می خوانم ..تویی که حضور نازنین و با شکوهت مرهمی است بر دستان سرد و قلب پر دردم .تویی که نخل مهربانی ات سایه بانی است بر همه خستگی هایم،تویی که گرمای وجودت به شمعدانی های دلم صفا و جانی دوباره می بخشد .اما ای خدای خوب من نگاهم را به پهنای بی کران کدامین دشت سبز عشق بدوزم که همه ی دشت ها نام مقدست را زمزمه می کنند. در وصف مهربانی ات چگونه شعر بسرایم وقتی همه پنجره ها مثنوی بودنت را سر می دهند.زمزمه های تلخ دلتنگی را به کدام طوفان بسپارم وقتی تو خود تمام ناگفته های دلم را می دانی .اسب سرکش روحم را رهسپار کدامین کوچه کنم؟ که تو خود اهل کوی عشق هستی. اندوهم را زیر کدامین درخت به یادگار بنهم وقتی نخل مهربانیت سایه بانی است برای خستگی هایم .ابر چشمانم پای کدامین گل،اشک بچکاند وقتی که باران رحمتت روح گل ها را صفایی دوباره می بخشد. عمن یجیب را برای کدامین حال خسته بخوانم وقتی که تو خود دوای همه دل های خسته ای؟ آه!
ای تنها حامی دل خستگان! ای خوب، ای دنیای مهربانی،ای همیشه ماندنی! از عشق و از محبت چه بنویسم که تو خود سرچشمه همه خوبی ها هستی و مهربانی را مفهوم دیگری بخشیدی. یا رب.
سارا خوانساری،طلبه پایه دوم مدرسه نجمیه(س)